دیلمیان نام طوایفی که در دیلمستان (نام تاریخی سرزمین های شمال ایران) زندگی میکردند. «زیاریان» و «آل بویه»، دو خاندان دیلمی از نواحی گیلان و مازندران بودند که توانستند در بخش بزرگی از ایران حکومت کنند. در واقع، بعد از حکومت نیمه مستقل طاهریان و پس از صفاریان و در ایام امارت امیری سامانی در ماوراءالنهر، طوایفی از مازندران و سپس گیلان توانستند بر قسمت عمده ایران غربی، یعنی از خراسان تا بغداد تسلط یابند. حکومت این طوایف به دو نام مشخص و دو دوره پی در پی در تاریخ شهرت یافته: زیاریان (آل زیار) و بویه ایان، (آل بویه).
قدیمیترین اشاره به دیلمیها به قرن دوم پیش از میلاد در کتاب «تاریخ جهانی» نوشته پولیبیوس برمیگردد.
منشاء نخستین دیلمیها به طور یقین نامعلوم است و احتمالاً مربوط به دوره پیش از ظهور نژاد ایرانی است. به قول برخی مآخذ دیلمیها هرگز در فرمان شاهان ایران نبودند بلکه بعنوان سرباز با اجرت خدمت میکردند. در حین لشکرکشیهای خسرو انوشیروان مکرر از دیلمیها ذکر شده است از جمله در حدود 570 میلادی که انوشیروان به یمن لشکر فرستاد عدهٔ بسیاری از مردم دیلم در لشکر او بودند. فرمانده آنان هم پیرمردی بود به نام وهرز دیلمی یا «وهریز دیلمی».
در پایان عهد ساسانیان و همزمان با آغاز حمله و هجوم عرب دستههای دیلم در داخل ولایات مرکزی ایران تاخت و تاز می کرده اند و به غارت و راهزنی می پرداخته اند. به دلیل وجود حصار البرز آنها همچون مردم طبرستان سالها در مقابل لشکریان اسلام مقاومت می کردند و مدتها پس از انقراض سلسله ساسانی همچنان به آیین قدیم خود باقی ماندند و با آنکه مسلمانان چندین بار به آنجا لشکر کشیدند نتوانستند تمام آن را تسخیر. و بهمین جهت دیلم پناهگاه امنی برای سرکشان و مخالفین خلفای عباسی گردید
سرزمینهای طبرستان و دیلم که در قسمت شمالی البرز و در پناه کوهها و درههای صعب العبور و جنگلهای انبوه قرار دارد، از قدیم الایام (حتی پیش از اسلام) حاکمیت خود را حفظ کرده بود، چنانکه زمان انوشیروان (خسرو اول ۵۷۹ – ۵۳۱ م.) تا مدتها این ولایت یک نوع حکومت خود مختار داشت.
بعد از فتوحات مسلمانان در اکناف ایران (با اینکه تا اقصی نقاط خراسان تحت نفوذ اعراب مسلمان در آمد) باز هم طبرستان و دیلمستان از حملات آنان محفوظ ماند. خاندانهای قدیم آن ولایت، مانند اسپهبدان و قارنیان و خانواده جستان (حدود رودبار و منجیل) همچنان به آداب و رسوم خود زندگی میکردند. همچنین، بسیاری مذهب خود را نیز حفظ کردند، تا روزگاری که گروههای از اعراب طرفدار خاندان علی و شیعیان زیدیه به آن نواحی پناه بردند و مورد حمایت همان خانوادهها قرار گرفتند. چنانکه وقتی «داعی کبیر» حسن بن زید در آن نواحی سکنی گزید، جمعی کثیر از مردم طبرستان و گیلان به طرفداری او برخاستند. همچنین در جنگهایی که میان او و یعقوب لیث صفاری رخ داد، مردم گیلان از او حمایت بی دریغ نمودند. آل زیار از مناطق میانی گیلان و مازندران(اشکور) بودند که در برههای بر بخش عظیمی از ایران حاکمیت داشتند ولی حاکمیت آنها بر مناطق شمالی ایران از گرگان تا آستارا بسیار بیشتر بود.
آل جستان در روزگاری که سامانیان بر طبرستان تسلط یافتند، اغلب با داعیان زیدیه مانند ناصر کبیر ( 287 تا 301 ه.ق) همراهی و یاری مینمودند. بعد از آن، رجال صاحب نفوذ ولایت با زیدیه همراهی داشتند، که از آن جمع میتوان از " ماکان " پسر کاکی و " اسفار " پسر شیرویه و " مرد آویج " پسر زیار نام برد. سامانیان، توسعه قسمت غربی ممالک خود را تا حدود کرمان و گرگان و ری امتداد داده بودند. با توجه به اینکه در این زمان، قسمت شمالی را ماکان کاکی و سپهداران او اداره میکردند، قسمت جنوبی آن که شامل کرمان و سیستان میشد ، به دست ابو علی محمد بن الیاس که خود یکی از سرداران ناراضی سامانی بود، افتاد (حدود 321 ه.ق.). او و فرزندش نزدیک چهل سال بر کرمان و سیستان و قسمتی از فارس حکمرانی داشتند و نیز همانها بودند که حکومت نشین کرمان را از سیرجان به محل فعلی کرمان منتقل ساختند و قلعه و باروهای شهر را تعمیر کردند.
حکومت آل الیاس، توسط امرای آل بویه از میان رفت (۳۵۷ ه.ق.) و معزالدوله، آل الیاس را از سیرجان بیرون کرد.
به نوشته نویسندگان قدیم ، دیلمیان مردمی نحیف و خوش سیما و سبک مو بودند و کشاورزی و گله داری می کردند ولی اسب نداشتند. مردان دیلمی بسیار جسور بودند. از میان سلاحهای ایشان به زوبین و سپر بلندی منقش به رنگهای روشن اشاره شده. از این قوم گاه به عنوان غلام و برده که در خدمت امرا و لشکر خلفا بودند نام برده شده. زنان دیلمی مانند مردان کار کشاورزی می کردند. دیلمیان روابط خانوادگی و آداب و رسوم مخصوص داشتند درمرگ کسان خود و حتی در گرفتاریهای شخصی به شدت بی تابی و زاری می کردند.
بعدها ارتفاعات دیلم کمابیش تحت سلطه سلسله کارکیائیان گیلان شرقی (بیه پیش) که مرکزشان در لاهیجان بود قرار گرفت . در 819 هجری قمری سیدرضی لاهیجانی دیلمیان را به کنار سفیدرود دعوت کرد و 2 تا 3 هزارتن از ایشان را با سرکردگانشان بقتل رسانید. دیلمیان تیره ای ایرانی و ساکن دیلمستان بوده اند که تا قرن هشتم هم وجود داشته واز تیره ٔ گیل جدا بوده است . در قرن مذکور سادات کیایی گروه بسیاری از آنان را کشتند، ظاهراً آنچه بازماندند با مردم گیل درهم آمیختند و گیلکان امروزی فرزندان و بازماندگان هر دو تیره اند
رابینو سرکنسول دولت بریتانیای کبیر در شهر رشت، در کتاب ولایات دارالمرز ایران: گیلان نیز بیش از ۷۵ مورد از دیلمی و دیلمستان نام میبرد و مینویسد که:
« |
زمانیکه فرمانروایان دیلم، طبرستان را اشغال کردند، مخصوصا در زمان قدرت آل بویه و در اوج اقتدار آنها به نظر میرسد که نام دیلمستان به تمام نواحی کوهستانی از شمیران در طارم تا دشت گرگان اطلاق میشدهاست. |
» |
دهخدا با نقل قول از سفرنامه
ناصرخسرو درباره دیلمیان و دیلمستان مینویسد:
« |
دیلمیان مردم دیلمی ساکن سرزمین دیلمستان بودند و آل بویه خانواده ای دیلمی بودند که از ۳۲۰ تا ۴۴۸ ه. ق. در ایران و عراق فرمانروائی داشتهاند. آل بویه را نظر به دیلمی بودن، دیالمه نیز خواندهاند |